دریافت والدین ایرانی از سکسوالیته کودکان: "کودکان از نظر جنسی معصوم هستند."
نویسندگان: ناریا ابوالقاسمی • عفت مرقاتی خویی • توماس جی. اسمیت
مجله اسپرینگر
ترجمه: ماریه نوری
ارجاع: ناریا ابوالقاسمی، عفت مرقاتی خویی، و توماس جی. اسمیت (2013). دریافت والدین ایرانی از سکسوالیته کودکان: "کودکان از نظر جنسی معصوم هستند". در مجله اسپرینگر.ترجمه: ماریه نوری. انتشار: سایت حق کودکی، 2016.
اتفاق نظر در مورد آموزش جنسی کودکان در جوامع مسلمان،ما را ملزم به بررسی سیستماتیک جنبههای مختلف این موضوع مینماید. در این مقاله، با پژوهشی کیفی به نگرش والدین ایرانی در خصوص سکسوالیته کودکان، پرداخته می شود. دادهها ازوالدین 26 کودک در طول چهار جلسهی گروهی جمعآوری شد. این افراد از منطقه 5 در غرب تهران انتخاب شدند. این منطقه شامل 72 مدرسه ابتدایی دخترانه و 82 مدرسه ابتدایی پسرانه میباشد. جلسات با استفاده از راهنمایی نیمه ساختاریافته برای بحث متمرکز تسهیل گردید. تجزیه و تحلیل محتوا با استفاده ترکیبی از کدگذاری آزاد و تحلیلی برای کاهش دادهها، استخراج معانی و طبقهبندی موضوعات صورت گرفت. یکی از سه موضوع اصلی مشخص شده، مدیریت خانواده دربارهی سکسوالیته کودک است که از موارد زیر تشکیل شده است:(1) درک سکسوالیته کودکان، (2) قوانین خانواده، (3) تعامل والدین با کودک، و (4) تعاملات با جنس مخالف.
اطلاعات غلط ، حجم انبوهی از باورهای سنتی، و ناآگاهی والدین در مورد رشد جنسی کودکان مشهود بود. قوانین سختگیرانهی خانواده و فقدان خط مشی تثبیت شده برای آموزش جنسی نیز در نتایج شناسایی شد. والدین گفتند: آنها آمادگی و صلاحیت لازم برای آموزش سکسوالیته به کودکانشان را ندارند. در واقع، اکثریت مادران، "عدم صلاحیت" را به عنوان عامل تعیینکنندی مهمی در تعاملات خود با کودک میدانستند. تغییرات اجتماعی و همچنین الگوهای اجتماعی کودکان، والدین را وادار به پذیرفتن دوستی فرزندانشان با جنس مخالف به عنوان یک واقعیت کرده است. نتایج این تحقیق، ضرورت جامعه را برای تدوین برنامهای به منظور آموزش جنسی در مدارس و برای والدین نشان می دهد که هم جامع و هم به لحاظ فرهنگی مناسب باشد.
کلمات کلیدی: کودکان . والدین . آموزش سکسوالیته . ایران
مقدمه
از دهه 60 میلادی آموزش سکسوالیته موضوع بحث سیاسی و فرهنگی مابین آمریکاییها، استرالیاییها و انگلیسیها بوده است. کودکان معمولا "نقش مهرههای شطرنج را در جنگ بین فرهنگها ایفا میکنند" (نلسون و مارتین، 2004). با این حال، در حال حاضر اهمیت آموزش سکسوالیته برای کودکان در مباحث سلامت کودکان، بهداشت خانواده، و دیگر حوزههای سکسوالیته، به طور گستردهای پذیرفته شده است. آموزش جنسی ممکن است از اوایل سنین نوپایی و اغلب به صورت پاسخ به آنچه کودکان نیاز دارند بدانند، آغاز شود.
با این وجود، سکسوالیته هم چنان در برخی از جوامع به دو دلیل اصلی بحثانگیز باقی مانده است: کودکان به عنوان افرادی درنظر گرفته میشوند که از لحاظ جنسی معصوم هستند و بسیاری از اعضای این جوامع نگران آن هستند که کودکان به عنوان پیامد این آموزش از لحاظ جنسی فعال بشوند. کودکان از نظر روسو در قرن هجدهم، افرادی از لحاظ جنسی بیگناه محسوب میشدند (ساورتایگ و دیویدسون، 2009). پیش از این ایده، باور رایج این بود که "کودکان به طور طبیعی شریر و منحرف هستند و نیاز به آموزشهای سخت شامل شلاق زدن دارند تا به شکل انسانهایی اخلاقمدار دربیایند (ساورتایگ و دیویدسون، 2009، صفحه 2). به خصوص، خطر استمناء در مرکز توجه کلیساها و پزشکان بود. با این حال، با قدرت گرفتن ایدهی بیگناهی کودکان در قرن نوزدهم، نگرشها و مقررات در جوامع غربی، مانند انگلستان، آلمان و اتریش عوض شد (ساورتایگ و دیویدسون، 2009). با وجود چنین تغییراتی در بسیاری از فرهنگها، باورهای قدیمیتر در مورد سکسوالیته کودکان هنوز هم در بسیاری از جوامع و یا گروههای فرهنگی موجب جهل و عدم آگاهی در مورد سکسوالیته میشود.
در حالی که تعاریف بسیاری از"سکسوالیته" وجود دارد، هیلبر و کلمبینی (2002) آن را به عنوان یک بخش اصلی از ماهیت انسان در طول زندگی با مولفههای جنسیت، هویت جنسیتی و نقشهای وابسته، گرایشات جنسی، تمایلات جنسی، لذت، صمیمیت، و تولید مثل تعریف می شود. سکسوالیته به شکل افکار، خیالات، خواستهها، باورها، دیدگاهها، ارزشها، رفتارها، روشها، نقشها و ارتباطات، تجربه و بیان میشود. باوجود اینکه سکسوالیته میتواند همه این ابعاد را در برگیرد، اما تمام این ابعاد همیشه تجربه یا بیان نمیشوند. سکسوالیته در اثر تعامل عوامل بیولوژیکی، فرهنگی، اخلاقی، حقوقی، تاریخی و مذهبی یا معنوی باهم شکل می گیرد.
با وجود مخالفتهای گسترده در میان جوامع مختلف با آگاهیبخشی در مورد سکسوالیته کودکان، محققان حوزههای بهداشت عمومی، سکسولوژی و سایر زمینههای مربوط به کودکان اشاره می کنند که آگاهی در مورد سکسوالیته، منجر به رفتارهای نامناسب در میان کودکان نمیشود، بلکه جهل نسبت به این مقوله است که باعث این رفتارها میشود (آندراده و دیگران، 2009؛ اسکن اولرینموی، دایرو، ابودانرین و اسکن اولرینمویه ،2011؛ گوردن، 1986). در جوامعی که نگرانیها در مورد اثر آگاهی جنسی کمتر است، آگاهی جنسیِ غیررسمی ممکن است به آسانی از طریق مکالمات (از جمله مکالمات افراد خانواده) و رسانههای جمعی اشاعه پیدا کند. طبق بررسیها در چنین فضاهایی، آموزش رسمی در مورد مسائل جنسی، علت شروع زودرس فعالیت جنسی نمیشود (گرونزایت، کیپکس، اگلتون، بالدو و اسکاتلین، 1997؛ اسکات، 2005) و دلیل چندانی برای اینکه نتیجهی چنین آموزشی در سایر جوامع متفاوت باشد، وجود ندارد. علاوه بر این، پژوهشهای دیگر نشان دادهاند که کودکانی که به صورت رسمی یا غیررسمی توسط پدران یا مادرانشان آموزش دیده بودند، در بزرگسالی شرکای جنسی کمتری داشتند (هاگلند و فرینگ، 2010). روشن است که سکسوالیته کودکان تا حدی وابسته به رابطه بین کودکان و والدین می باشد (شوستر و همکاران، 2008)، و مداخلاتی که با درک این حقیقت بدیهی صورت گرفته، به نظر موثرتر میآید.
آموزش سکسوالیته برای بخش قابل توجهی از جامعهی مسلمان بحثبرانگیز باقی مانده است. در خانوادههای مسلمان، منبع اصلی آموزش سکسوالیته والدین در نظر گرفته میشود (اورگوکا، 2004). بسیاری از آموزههای دینی رایج باعث میشوند که زنان در بحث راجع به مسائل جنسی با کودکان خود احساس راحتی نکنند، با وجودی که می توان استدلال نمود در قرآن کریم بر ارزش پیگیری و کسب چنین دانشی تاکید شده است (مرقاتی خویی، ولن و کوهن، 2008). در دوران حضرت محمد (ص)، مسلمانان برای سوال دربارهی مسائل زندگی جنسی خود از او خجل نبودند. به عنوان مثال، عایشه، همسر پیامبر، شاهد بود که زنان انصار (شهروندان مدینه) هرگز برای کسب دانش در مورد دین خود خجالتی نبودند:" روشی که زنان از پیامبر (ص) مستقیما یا از طریق همسران خود سوال می کردند ثابت می کند که مسائل جنسی تابو نبودند بلکه کاملا به رسمیت شناخته شده و قابل احترام بودند "(کتب، 2004، صفحه 44). بدیهی است، اخلاق اسلامی میتواند با پدیدار شدن طبیعی سکسوالیته به عنوان بخشی از انسان بودن در سازگاری باشد (مرقاتی خویی، ولن و کوهن،2008). با این حال، فرهنگ سکوت در ارتباط با جنسیت در ایران غالب است و این دیدگاه اغلب توسط یک چهار چوب مذهبی توجیه می شود. سکوت، ممکن است باعث اغماض والدین در استفاده از دانش و مهارت خود برای آموزش کودکان درباره ی سکسوالیته شود. برای شکستن این سکوت، نه تنها نگرش، بلکه دانش و مهارتهای لازم جهت آموزش سکسوالیته برای والدین، ضروری به نظر میرسد (کانکار، شارما، و ورای، 2009؛ اورگوکا، 2004). آموزش رسمی در مدارس می تواند به والدین برای به دست آورن چنین مهارت و دانشی کمک کند.
شواهد ناظر بر محدود بودن آموزش سکسوالیته به کودکان در جوامع مسلمان، ما را ملزم به بررسی سیستماتیک جنبههای مختلف این موضوع می کند. این مقاله حاصل پژوهشی مشارکتی بر روی کودکان تهران، به منظور توسعهی یک برنامهی آموزش سکسوالیته از طریق بررسی دیدگاه والدین و مربیان بهداشت میباشد. پژوهش کیفی ارائه شده در اینجا به سوالات زیر پاسخ می دهد:
(1 از چه طرقی والدین متوجه میشوند که باید در مورد سکسوالیته فرزندانشان چه به صورت آموزش و ارتباط مستقیم یا روش هایی مانند کنترل/تنظیم، پذیرش /تشویق، و یا سکوت / انفعال مداخله کنند ؟
(2) والدین چه برداشتی از جایگاه خود در سکسوالیته فرزندانشان دارند؟
(3) والدین نسبت به سکسوالیته فرزندانشان چطور واکنش میدهند؟
زمینه
قانون اساسی ایران برمبنای حقوق اسلامی تنظیم شده است. سیاستها و اقدامات دولت برطبق شریعت و اصول اسلامی هدایت میشود. قانون تنظیم خانواده و آموزشهای مربوط به کنترل جمعیت در سال 1993 منطبق با این اصول، به تصویب رسید. این قانون باعث شد که وزارت فرهنگ و آموزش عالی و وزارت آموزش و پرورش برای افزایش آگاهی دانش آموزان درباره جمعیت و ارتباط آن با توسعه اقدام کند. در نتیجه، مسائل کنترل جمعیت در برنامههای درسی در مدارس، دانشگاهها، و برنامههای آموزشی قبل از ازدواج قرار گرفت، اما در این برنامههای درسی عمدتا از مطرح کردن سکسوالیته در خارج از حوزه برنامهریزی خانواده اجتناب شد (مرقاتی خویی، 2005). صرف نظر از پیشرفت ایران در پرداختن به مسئله باروری و سلامت جنسی و حرکت به سمت تبدیل شدن به یک جامعه سالم، نیاز جدی برای آموزش سکسوالیته باقی است. شواهد قابل توجهی نیاز به آموزش سکسوالیته در ایران را تا حد زیادی به اثبات میرساند (عزیززاده، فروزی و محمد علیزاده، 2007؛ شیرپاک و چینیچیان، 2001). یکی از مطالعات اخیر نشان داد که داشتن روابط عاشقانهی قبل از ازدواج تجربهای رایج در میان جوانان و دانشجویان دختر بود، اگرچه این روابط از نظر فرهنگی، قانونی و مذهبی ممنوع است. در این مطالعه، داشتن دوستپسر، در تقابل با برخورداری از یک رابطه صمیمانه با والدین قرار داشت (فراهانی، کلیلند و مهریار، 2011). در ایران، روابط جنسی قبل از ازدواج و رفتارهای جنسی پرخطر به عدم وجود یک سیستم رسمی جامع آموزش سکسوالیته برای کودکان و یا بزرگسالان مرتبط شناخته شده است (فراهانی و دیگران،2011؛ محمدی و دیگران، 2006). با وجود چنین نشانههای روشنی از این نیاز، آموزش جامع سکسوالیته هنوز در ایران به عنوان حق یک فرد جوان پذیرفته نشده است (مک کال و مک کی، 2004؛ مک کی، 2004؛ طاووسی، زعفرانی، انزوایی، تاجیک و احمدی نژاد، 2004).
روش
این مطالعه بر مبنای یک تعامل سازنده (گوبا و لینکلن، 2005) بین پژوهشگران و افراد شرکتکننده (مربیان بهداشت و مدیران) طراحی و در مدارس ابتدایی در منطقه 5 در تهران اجرا شد. به منظور پیشبرد فرآیند تحقیق و بررسی چنین موضوعی که از لحاظ فرهنگی بسیار حساس است (سیکور- ترنر، سیوینگ، گارویک، اسپرات و دوک، 2010)، محققان از یک تعامل گروهی استفاده کردند. ما مربیان بهداشت و مدیران را به عنوان دستاندرکاران در تمام جنبههای فرایند تحقیق شرکت دادیم. این فرایند مشارکتی پیرو کارگاهی آغاز شد که توسط نویسنده اول (عفت مرقاتی خویی) در مورد رفتارهای جنسی کودکان برای معلمان و والدین در غرب تهران اجرا شد. تاییدیه اخلاقی برای این مطالعه کیفی از دانشگاه علوم پزشکی ایران و وزارت آموزش و پرورش در سال 2009 گرفته شد.
به گفته(با استناد به) وزارت آموزش و پرورش، تهران به 20 منطقه تقسیم شده.است. غرب تهران به عنوان توسعهیافتهترین ناحیه (5287.1 هکتار) با جمعیت 80000 نفر شناخته شده است. با توجه به تعداد مهاجرانی که در این منطقه سکونت میکنند، گوناگونی مشخصهی اصلی آن است. منطقه 5 در غرب تهران به ثبات اجتماعی، توسعهی مشارکتی جامعه، کیفیت زندگی، و همچنین میزان حمایتهای اجتماعی، فراوانی مناظر، پارکها و فضاهای سبز معروف است (شورای شهر، 2012). انتخاب شرکتکنندگان از منطقه 5 به دلایل زیر بوده است: (1) اختصاص داشتن به منطقه تحت پوشش دانشگاه پژوهشگران (20 ناحیهی تهران از نظر مناطق پژوهشی بین دو دانشگاه اصلی تقسیم شده اند)، (2) منطقه 5 در میان مناطق تحقیقاتی دانشگاه علوم پزشکی تهران، دارای بالاترین تعداد مدارس و گوناگونی بود. این منطقه شامل 154 مدرسه ابتدایی (72 مدرسه دخترانه و 82 مدرسه پسرانه) می شد. از هر مدرسه، والدین حداقل دو کودک (26 کودک در مجموع) به شرکت درجلسات بحث گروهی متمرکز دعوت شدند (FGDs).
شركتكنندگان
در این مطالعه، ما مربیان بهداشت و والدین را جذب کردیم. در مرحله اول، چندین مربی بهداشت معرفی شده در ژورنالهای ایرانی را انتخاب کردیم و از آنها خواستیم والدین را دعوت [به مشارکت] کنند. آنها والدینی را انتخاب کردند که به اعتقادشان برای شرکت در مطالعه مشتاق بودند و نیز به اندازه کافی قابلیت برقرای ارتباط برای بحث پیرامون موضوع سکسوالیته را داشتند. علیرغم آنکه پدرها و مادرها هردو به شرکت در مطالعه دعوت شده بودند، تمام شرکتکنندگان داوطلب در این مطالعه مادران (25 نفر) بودند به استثنای یک پدر که به طور اتفاقی مربی بهداشت یک مدرسه نیز بود. حضور این پدر در جلسات ارزشمند بود چرا که او یک متخصص سلامت قابل اعتماد در انجمن نیز بود. او به عنوان یک فرد حرفهای به کار با کودکان و والدین از هر دو جنس آشنا بود، و در نهایت نقش یک اطلاعرسان کلیدی و تسهیلکننده را ایفا کرد. اگر چه همه شرکت کنندگان مسلمان بودند، گوناگونی در میزان دینگرایی مشهود بود و این موجب تعامل بسیار خوبی در جلسات شد. ما اعتقاد داریم که این امر موجب شد پژوهشگران به دادههای منتوعی دست یابند.
پروسه
ما از بحث گروهی متمرکز به عنوان ابزار اصلی جمعآوری دادهها استفاده کردیم (مورگان، 1997) چرا که "سکسوالیته کودکان" به احتمال زیاد در بین شرکتکنندگان به شکلهای متفاوتی درک میشود؛ والدین ممکن است به ایدهی آموزش سکسوالیته به کودکان به طرق به شدت متفاوتی واکنشهای نشان دهند. ما نیاز به از پیش دانستن این واکنشها را داشتیم تا بتوانیم نیازهای والدین در رویارویی با سکسوالیته کودکان را برآورده کنیم (کروگر و کیسی، 2000). ما بحث را با طرح سوالات زیر صورتبندی کردیم: "نظرشما دربارهی تمایلات جنسی در کودکان چیست؟"، "نظر شما دربارهی رفتارهای جنسی کودکان چیست؟"، "به عنوان والدین، فکر می کنید به موضوع سکسوالیته کودکان چگونه باید رسیدگی کنید؟" سوالات دیگر از بحث و تعاملی که میان شرکتکنندگان رخ داد نشات گرفت. رضایتنامهی کتبی از شرکتکنندگان قبل از شروع بحث گروهی گرفته شد. دادهها در طول چهار جلسه جمعآوری شد. هر جلسه شامل 8-10 شرکتکننده بود. از دو شرکتکنندهی کلیدی در جلسه اول خواسته شد تا در گروه دوم برای ارتقاء تعامل حضور یابند. تمام جلسات ضبط و رونویسی شدند. تجزیه و تحلیل محتوا با استفاده از ترکیب کدگذاری آزاد و تحلیلی برای کاهش دادهها، استخراج مفاهیم، و دستهبندی موضوعات صورت گرفت (سالدانا، 2012). برای اولین جلسه، کدگذاری به طور مستقل توسط هر دو نویسنده (مرقاتی خویی و ابوالقاسمی) انجام شد. سپس ما کل متن رونویسی شده را برای شناسایی کدهای مشابه و متفاوت باهم مقایسه کردیم. در مرحلهی بعد، تفاوتها مورد بحث قرار گرفت، حل و فصل شد و در نهایت دوباره کدگذاری شد. پس از آن، فرضیههای مطرح شده در جلسات بعدی مورد آزمایش قرار گرفتند. کدگذاری این رونوشتها مشابه دور اول کدگذاری انجام شد.
نتایج
یافتهها دربارهی درک والدین و مدیریت سکسوالیته کودکان به سه حوزهی اصلی طبقه بندی شدند:
- مدیریت خانواده دربارهی سکسوالیته کودکان، (2) عملکرد مدرسه و (3) آداب و رسوم و مذهب. در این مقاله، موضوع اصلی "مدیریت خانواده درباره سکسوالیته کودک" است. موضوعات جانبی که در حوزه "مدیریت خانواده" مطرح میشوند شامل درک سکسوالیته کودکان، قوانین خانواده، تعامل والدین- کودک، و تعاملات با جنس مخالف می شود.
مدیریت سکسوالیته کودکان در خانواده
اگرچه شرکتکنندگان از طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی و تحصیلی بودند، همه آنها نظرشان براین بود که خانوادهها باید کودکانشان را به خصوص در مورد مسائل جنسی محدود و کنترل نمایند. با توجه به دادهها، مدیریت، معادل قوانین، کنترل و نظارت در نظر گرفته شده است. مدیریت سکسوالیته کودکان از برخی عوامل کلیدی تأثیر پذیرفته بود.
درک سکسوالیته کودکان: رفتارهای جنسی کودکان در بستر خانواده
مفروضات والدین از ضرورت مدیریت سکسوالیته کودک بر مبنای درک آنها از سکسوالیته کودک استوار بود. برخی از فرضیات فقدان دانش زیستی در مورد رشد جنسی کودکان را نشان میداد. اکثر شرکت کنندگان هنگامی که از آنها در مورد بازی های جنسی کودکان سوال شد، درباره کودکانی که ممکن است اندام تناسلی خود را لمس کنند یا در مورد پدیدههای دیگری که ممکن است جنسی تلقی شوند مانند نعوظ در پسر بچههاناخوشنودی خود را ابراز کردند. برای تعدادی از مادران، نعوظ پسر بچهها یک مشکل جدی بود و آن را به عنوان یک مشکل رفتاری درنظر میگرفتند. آنها ابراز نگرانی کردند که این امر میتواند تبدیل به عادتی شود که موجب بوجود آمدن حس بیمعنیای از لذت برای کودکان شود و درنتیجه برای سلامتی کودک و همچنین زندگی جنسی آینده او مضر باشد.
به نظر میرسد که شرکتکنندگان کودکان را به عنوان افرادی دارای سکسوالیته درنظر نمیگیرند. آنها سکسوالیته کودکان را به عنوان یک انرژی غیرفعال یا نیرویی دست نخورده تصویر میکنند که تا زمانی که کودکان دربارهی مسائل جنسی چیزی نببینند یا نبشنوند، نهفته باقی خواهد ماند. اکثریت والدین این نقطه نظر را داشتند که کودکان "بی گناه" هستند و نباید به عنوان موجودات جنسی در نظر گرفته شوند. آنها احساس میکردند که کودکان برای دانستن در مورد سکسوالیته آماده نیستند و ادعا کردند که سکوت و بیتوجهی بهترین ابزار برای اداره کردن سکسوالیته کودکان است. در واقع، بلوغ زودرس به عنوان یک عارضهی جانبی تاسفبار برای تبدیل شدن کودک به فردی با آگاهی جنسی تعریف شده بود. حتی بیشتر آنها بر خلاف آنچه تحقیقات نشان داده، اعتقاد داشتند که یک کودک آگاه از مسائل جنسی بیشتر دراین مورد جستجو کرده و ممکن است رابطه جنسی را تجربه کند.
اطلاعات نادرست مادران، باورهای سنتی، و بیتوجهی در مورد رشد جنسی کودکان مشهود بود. یافتهها نشان داد که ذهن مادران بیش از درک تجارب مثبت و سالم و لذتبخش از سکسوالیته کودکان، بر جنبههای منفی آن متمرکز بود.
قوانین خانواده: نظارت در محیط خانواده
اکثر والدین اعتقاد داشتند که رشد جنسی کودکان باید در محیط خانواده به دقت تحت نظارت قرار بگیرد. علیرغم اتفاق قول بر این قاعده ، والدین که اجراهای متناقضی از آن را نشان دادند. در واقع، با وجود توافق بر این موضوع که نظارت از جانب خانواده بسیار مهم است، میزانی از ترس در میان شرکتکنندگانی که توانایی خود را برای نظارت بر سکسوالیته کودکان دست کم می گرفتند وجود داشت. برخی از مادران معتقد بودند که کودکان نسل فعلی قادر به شناسایی عدم دانش و مهارت والدین در مدیریت سکسوالیته آنها هستند. برای جلوگیری از پی بردن بچهها و سوء استفاده آنها از این موضوع، آنها ترجیح میدادند سکوت پیشه کنند.
بحثهای ناقص پیرامون قوانین خانواده در مورد رفتار جنسی کودکان، غالبا باعث واکنش افراطی مادران به آگاهی جنسی نوظهور و رفتارهای جنسی کودکان میشد. این واکنشها بخشی از باور مادران به این موضوع بود که میبایست با به دور نگه داشتن کودکان از اطلاعات جنسی از آنها محافظت کرد. بنابر یک ارزیابی تحلیلی از آموزش سکسوالیته در بستر خانوادههای ایرانی، والدین در تربیت فرزندانشان توجه کمی به آگاهی جنسی، رفتارهای جنسی، و آینده زندگی کودکان نشان میدهند (سبحانی نژاد، همایی و الیین، 2008). اما تحقیقات نشان دادهاند که این آگاهی و دانش نیست که باعث ایجاد رفتارهای نامناسب می شود بلکه مسبب آن ناآگاهی و کجفهمی است (آسکون – اولارین مویه و دیگران، 2011؛ چارمارامن و مک کیمی، 2011؛ ویکلی، 2011). کودکان با اطلاعات و دانش بهتر در مورد امور جنسی کمتر دچار فعالیتهای جنسی محافظت نشده و روابط در سنین پایین می شوند (آندراده و دیگران، 2009؛ اواشات، فالکه و فالکه، 2011؛ شین، پارک و چا، 2011). آموزش جنسی یکی از موضوعات مهم در حوزه آموزش و پرورش است که نقش برجستهای در شکلگیری شخصیت انسان بازی می کند و بر افکار، احساسات و رفتارهای انسان تاثیری ماندگار دارد (آندراده و دیگران، 2009؛ کانکار و دیگران، 2009).
اکثر مادران نگران عدم توانایی خود برای مدیریت سکسوالیته فرزندانشان بودند. با این وجود، مادرانی از نسل سوم (زیر سی سال) حضور داشتند که معتقد بودند که قادر به مدیریت سکسوالیته فرزندان خود هستند. بیشتر مادرانی که در دهه سی یا چهل زندگی خود بودند استدلال میکردند که نمیتواند یک مربی مناسب برای کودکان خود باشند چرا که آنها خودشان هم به درستی در مورد سکسوالیته آگاه نبودند .
نظر تعداد کمی از شرکتکنندگان مذهبی این بود که در بزرگسالی هر انسانی حتی بدون آموزش قادر به مدیریت سکسوالیته خود خواهد بود، چرا که سکسوالیته یک پدیده ذاتی است. آنها یادگیری صریح در مورد سکسوالیته را یک ضرورت در زندگی کودک نمیدانستند. دیدگاه آنها این بود که آلت تناسلی مرد به طور طبیعی راه خود را به داخل واژن پیدا میکند ازین جهت که این کار ماهیت ذاتیاش است. از نظر این والدین، همانطور که پستان خودبه خود رشد میکند و بعد از تولد کودک به او شیر میدهد، سکسوالیته نیز نیازی به یادگیری نداشته و بنابراین آموزش مسائل جنسی ضروری نمیباشد. در یک مطالعه دیگر (مرقاتی خویی، 2005) نیز شرکتکنندگان نظراتی مشابه داشته و معتقد بودند که آموزش مسائل جنسی و"آموزش بیش از اندازه یکی از دلایل بی بندوباری در جوامع غربی است" (صفحه 177). از نظر آنها، کنجکاوی انسانها، به ویژه در دوران کودکی، می تواند آنها را به سمت کشف بیشتر و تجربه لذت در اولین تجربه فعالیت جنسی بکشاند، که این امر باعث رفتار نادرست جنسی میشود. اولین تجربه لذتبخش، نقطهای بود که والدین برای کودکانشان خطرناک و گناه میدانستند و در نتیجه امید داشتند که بتوانند از آن ممانعت کنند. مذهب یک عامل مهم موثر بر فهم جنسی زنان در ایران است و بنابراین به وضوح به آموزش سکسوالیته مربوط است (مرقاتی خویی، ولن و کوهن، 2008).
گلرز، 46 ساله، خانه دار و دارای دیپلم متوسطه (مادر یک پسر و دو دختر) که عضوی از انجمن اولیاء برای مبارزه با سوءرفتاراجتماعی بود، گفت:
ما در حال اقتباس مدلهای فرهنگی غرب از طریق تلفن همراه و اینترنت هستیم. این بدان معنی است که ما داریم فرزندانمان را از دست میدهیم و هیچ کنترلی بر آنها نداریم. همه ما در آپارتمانها زندگی میکنیم و کودکان اطلاعاتشان را صرف نظر از اینکه به چه تکنولوژیهایی دسترسی داشته باشند، با یکدیگر به اشتراک میگذارند (جلسه دوم بحث گروهی متمرکز). او تغییرات فرهنگی را به عنوان علائم هشداردهنده که نیاز به توجه بسیار بیشتر و برنامهریزی آموزشی برای کودکان دارد، در نظر گرفت.
بنا به گفتهی یک مادر دارای تحصیلات عالی، گل صنم (44 ساله) که دو پسر در کلاس پنجم و در مدرسه ابتدایی داشت، مدیریت سکسوالیته کودک بازتاب این تصور در میان والدین است که آنها قادر به کنترل یا تنظیم رفتار جنسی فرزندان خود نیستند. او گفت عدم آگاهی و ترس از گمراه ساختن کودکان از جانب والدین منجر به این شده که والدین ایدههایی را در ذهن خود ساخته و پرداخته و قوانینی را برای تنظیم سکسوالیته فرزندان خود وضع کنند. به نظر میرسید که این مادر به طور ضمنی آموزشهای جنسی برای کودکان و همچنین برای والدین را مورد تأیید قرار میداد. او در ادامه گفت:
"به نظر من، ساختگاه این آموزش باید در درون خانواده باشد. ما باید ابتدا بر روی خانواده متمرکز شویم و شروع به آموزش و ایجاد اصلاحات در داخل خانواده به عنوان شالوده اصلی جامعه نماییم. بدین ترتیب شما یک کودک هوشمند و آگاه به جامعه تحویل میدهید " (جلسه اول بحث گروهی متمرکز).
از دیدگاه او خانواده مهمترین محیط برای آموزش کودکان در تمام طول زندگی جنسی تا بزرگسالی و حتی پس از ازدواج بود. تنها در مورد تعداد معدودی از مادران حاضر در جلسات بحث گروهی متمرکز ما، یافتهها مشابه دیگر مطالعاتی بود که در آنها والدین اولین افراد در مواجهه و احتمالا مشاهده رفتارهای جنسی کودکان بودند (فردریش و ترین، 2002). تحقیقات بسیار زیادی در مورد والدین به عنوان مربیان اولیه کودکان به منظور جلوگیری و حفاظت از آنها در برابر سوء رفتار جنسی و تربیت آنان در یک بستر سالم و آگاه انجام شده است (فقیهی، 2008). یک مطالعه در کالیفرنیا نشان داد که والدین آموزشدیده به طور قابل توجهی بیشتر با کودکان خود در مورد بهداشت جنسی صحبت کرده و مهارتهای بیشتری در این زمینه نسبت به گروه والدین کنترلگر داشتند. مطالعات نشان دادند که مادر فرد مهمی در گزارش رفتارهای جنسی فرزندانش است (فردریش، 1991). مادران معمولا ناظران و گزارشگران اصلی رفتار جنسی کودکان هستند (شنژس، دیبوات و فردریش، 1999). از دیدگاه فردریش و ترین (2002) خانه یک محیط خصوصی است که از طریق آن کودکان رفتارهای جنسی مناسب را از مراقبانشان یاد میگیرند. در مطالعات مقیاس بزرگی که شرایط خانه را نسبت به مراکز مراقبتی روزانه مقایسه میکردند، نقش مادر در شکلگیری رفتار جنسی کودکان بسیار مهم شناخته شده است (لارسون و سودین، 2002، لیندبالد، گوستاوسون، لارسون و لوندین، 1995).
در جلسات بحث گروهی متمرکز، فقدان خط مشی تثبیت شده در خانوادهها، قوانین سختگیرانه، و بیتوجهی در مورد رفتارهای جنسی کودکان مشهود بود. یافتهها نشان میدهد که والدین برای رویارویی با جنبههای مختلف سکسوالیته کودکان به خوبی آماده و دارای صلاحیت نبودند.
تعامل والدین – کودک: تصویر والدین از خود به عنوان افرادی فاقد صلاحیت
به طور کلی، یک الگوی روشن از ارتباط میان والدین و کودک در مورد مسائل مربوط به سکسوالیته مشاهده نشد. این فقدان نمایانگر موانعی بود که مادران در زمینه سکسوالیته کودکان با آن مواجه بودند. بیشتر مادران تعاملات خود با کودکان را در زمینه سکسوالیته متاثر از آموزشی میدیدند که خود پیشتر درباره این موضوع دیده بودند. آنها به یاد میآوردند که چگونه در مورد خود و بدن خود آموخته بودند. آنها اکثرا '' خودشان '' و بدنشان را بر اساس آنچه شنیده و دیده بودند و اینکه چگونه پرورش یافته بودند، میشناختند. زنان به صراحت تجربیات دوران کودکی خود را به الگوهایی که در پرورش و آموزش فرزندان خود در حال حاضر به کار میگرفتند، مرتبط میدانستند. با این وجود، آنها پریشانی خود در مورد نیازهای نسل جدید و همچنین شکل آموزش و پرورش آنها را بیان نمودند. آنها معتقد بودند که کودکان با عوامل مداخلهگر جدیدی مانند فیلم، رسانه ی دیجیتال، و ویدیوها مواجه شدهاند. آنها معتقد بودند که شرایط اجتماعی از فرم سنتی به مدرن در حال تغییر است. این تغییر یک خرده فرهنگ ایجاد کرده که تحت تاثیر آن کودکان به جنسیت خود شکل میدهند که این امر باعث میشود والدین احساس کنند که از فرزندان خود جدا شدهاند.
گلناز، یک مادر 36 ساله، مددکار اجتماعی با دختران دوقلو، نشان داد که آماده شروع آموزش سکسوالیته برای دوقلوهایش نیست. از نظر گلناز، تعاملاتش با دخترانش معانی متفاوتی داشته و نباید توسط بحث سکسوالیته آلوده شود. اگرچه این مادر به نظر نمیرسید برای مشارکت در مسائل مرتبط با سکسوایته فرزندانش آماده باشد، آموزش جنسی با استفاده از روشهای جدید را می پذیرفت. با این حال، او اعتقاد داشت این مسئولیت نهادهای دیگر است:
آموزش ما باید از طریق رسانههای جمعی و مدارس و اول و مهمتر از همه باید برای آموزش والدین باشد. ما نباید در آموزشهایمان یک رویکرد سنتی داشته باشیم آن گونه که والدین ما داشتند یک رویکرد سنتی در آموزشهایمان داشته باشیم. خواه و ناخواه [این آموزشها] ما را تحت تاثیر قرار داده است. (جلسه چهارم بحث گروهی متمرکز).
مطالعات نشان میدهند که اولیاء فاقد مهارتهای مورد نیاز و دانش مرتبط با سکسوالیته کودکان هستند (وامی، فنویک، یوروسا، زابا و استونز، 2010؛ ویلسون و کو، 2010) و مدارس میتوانند به آنها برای رسیدن به چنین مهارتی کمک کنند (ترنبال، ون ورش و ون شیک، 2008). یک مطالعه در مورد زنان ایرانی نشان داد که والدین ممکن است در مکالمات مرتبط با سکسوالیته با کودکان، واژگان مناسب وغیرزننده برای اشاره به دستگاه تناسلی و مسائلی نظیر بارداری یا باروری پیدا نکنند. خانوادهها تا حد زیادی دراستفاده از کلمات و اصطلاحات جنسی در مکالمات روزانه خود با کودکان احساس راحتی نمیکنند (مرقاتی خویی و ریشترز، 2008).
به طور مشابه، سوگل، یک خانم خانهدار با دو فرزند، بستر زندگی خود را با شرایط زندگی فرزندانش مقایسه نمود:
ما در چنان جامعهای بزرگ شدیم که در آن هیچ کس جرأت صحبت کردن درباره این موضوعات را تا زمان ازدواج نداشت. ناگهان، خودمان را در یک دوره جدید یافتیم که در آن ویدئو، فیلم، و کانالهای تلویزیون توجه کودکان را به خود معطوف کرده است. ما به دلیل تمام این محدودیتها و شکافهای بزرگ، فاصله خود را حفظ می کنیم ... تا کنجکاوی و هیجانشان را درباره این قبیل امور برانگیخته نکنیم. اما امروزه، من درباره اینکه چگونه راجع به چنین مسائلی با کودکان صحبت کنیم، احساس گیجی میکنم (جلسه چهارم بحث گروهی)
اگرچه او به آموزش و تحصیل کودکان در مورد مسائل جنسی معتقد بود، شکافی که بین خود و کودکانش احساس میکرد سوگل را به عنوان یک مادر غیرماهر و ناآگاه آزار میداد. با این حال، اکثر مادران ادعا میکردند که آنها با کودکان خود صریح و روشن اما عاری از هرگونه مفهوم جنسی، صحبت میکنند (به عنوان مثال، به جای واژه پستان در فارسی که میتواند توهینآمیز محسوب شود از واژه سینه که جنسیت خنثی دارد، استفاده میکردند).
بیشتر مادران "عدم صلاحیت " را به عنوان عامل تعیین کننده در تعاملات والدین – کودک [درباره سکسوالیته] مطرح نمودند در حالی که مطالعات دیگر نشان دادند که والدین برای آغاز کردن گفتگو با کودکان خود در مورد رفتار جنسی احساس خجالت میکنند و فاقد مهارت و دانش مورد نیاز برای آن هستند (ترنبول و دیگران، 2008؛ واموی و دیگران، 2010). رابطه بین والدین و فرزندان در آموزش سکسوالیته بسیار کلیدی و مهم است و کسب دانش و مهارت در این مورد برای والدین ضروری است (ویلسون و کو، 2010). والدین برای غلبه بر موانعی که در تعامل با فرزندانشان مواجه میشوند، نیاز دارند که آموزش ببینند و مهارتهای خاص کسب کنند.
دوستی با جنس مخالف به عنوان تابو
با وجود نگرانی والدین در مورد صلاحیت خود به عنوان آموزشدهنده، به نظر میرسید که بیشتر آنها تعاملات با جنس مخالف را رفتاری به وضوح مشکلساز با عواقب جنسی میدانستند. این دیدگاه غالب که به دوستی با جنس مخالف نگاهی آسیب شناسانه دارد ، به هر نحو، همچنین باعث تفویت استانداردهای اجتماعی دوگانهای را در مورد نقشهای جنسیتی در بسترها و گروههای سنی متفاوت می شود. چناچه هاناساب (1998) نیز در کار خود مشاهده کرده " اعضای هر گروه جنسبتی، از ابتدای کودکی ایفای نقش خود را آغاز کرده و با یک استاندارد دوگانه از اخلاق جنسی، اجتماعی میشدند (صفحه 65). در تحقیق او، بیشتر مادران معتقد بودند دختران نباید تا زمان ازدواج درگیر دوستی با جنس مخالف شوند اما پسران میتوانند و باید بیشتر در مورد جنس مخالف از طریق دوستی یاد بگیرند. در فرهنگ ایرانی، دوستیابی و رابطه عاشقانه، به ویژه برای زنان جوان، پذیرفته شده نیست (هاناساب، 1998).
مادرانی که این دیدگاه را داشتند معتقد بودند که دختران باید در برخورد با جنس مخالف محدود شوند، چون اگر رضایت احساسی از دوستی با یک پسر را تجربه کنند و "عاشق شوند"، زندگی آینده آنها به خطر میافتد. به نظر آنان، دختران به روابط با جنس مخالف نیاز ندارند، چراکه نیازهای جسمی و روحیشان میتواند با داشتن تعامل نزدیک و صمیمانه با والدین خود برآورده شود. اما در این میان، چندین شرکتکننده خانم، دوستی با جنس مخالف را پذیرفتند. رز، در دهه 30 زندگی خود، نظرش این بود که این بستر اجتماعی است که قوانین مربوط به روابط پسر- دختر را تعریف میکند:
چارهای نداریم... دختران حتی بیشتر از پسران در ارتباط با جامعه هستند، بنابراین آنها باید یاد بگیرند که چگونه با پسران باشند... امروزه دختران در سنین بالاتر ازدواج میکنند...مهم نیست که چه قدر ما مادران اذیت میشویم...(جلسه چهارم بحث گروهی متمرکز).
به نظر رز، وظیفه او آموزش صحیح مدیریت روابط دوستانه به فرزندش است. همه خانمها به اختلاف و ناسازگاری و تناقض بین جامعه سنتی و مدرن اشاره کردند. به نظر آنها، در گذشته، دوستی با جنس مخالف سوء رفتار و یا اختلال محسوب میشد، اما اکنون به یک هنجار برای فرزندانشان تبدیل شده است. تعداد کمی از مادران معتقد بودند که رد دوستی با جنس مخالف ممکن است باعث ایجاد مشکلاتی در تعاملات اجتماعی جوانان شود. مادرانی که تحصیلات بالایی داشتند، دوستی با جنس مخالف را به عنوان "یک شاخص مهم در فرایند اجتماعی شدن" میدانستند (رز). بنا به گفته این والدین، تفاوت زیادی در اجتماعی شدن نسل سوم نسبت به نسل خودشان وجود دارد.
اکثر شرکتکنندگان معتقد بودند که تفاوتهای نسلی باعث ایجاد اختلاف و تضاد فرهنگی بین والدین و فرزندان شده است به طوری که والدین دیگر نمیتوانند با چنین رفتارهایی منطبق شوند. ظاهرا، والدین پذیرفتهاند که نسلهای جدید دیدگاههای متفاوتی در مورد روابط جنسی برای نمونه در ارتباط با جنس مخالف دارند. با این حال، پذیرش آنها از این تفاوت بیشتر به صورت کلی و به عنوان دیدگاهی در مورد جامعه بود و نه به صورت خاص در مورد خود و فرزندانشان.
به طور واضح، والدین در مورد تعاملات اجتماعی با جنس مخالف بدبینانه فکر میکردند و عقیده داشتند که یک "تعادل فرهنگی بین دو نسل" لازم است، هر چند اکثریت با هیچ شکلی از رابطه با جنس مخالف تا قبل از ازدواج به خصوص برای دختران موافق نبودند. در طول جلسات بحث متمرکز ما، والدین قادر به مفهومسازی تعادل فرهنگی نبودند.
گلفام، خانم 45 ساله خانهدار و مادر دو دختر، گفت:
در دورانی که من بزرگ شدم ، دوستی میان دختران و پسران یک تابو و سوءرفتار بود، در حالی که در حال حاضر به یک پدیده اجتماعی معمولی تبدیل شده است... متاسفانه، این باعث ایجاد تضاد و اختلاف میشود. بنابراین باید یک تعادل بین این دو دوره ایجاد شود. واضح است که، با وجود رسانههای جدید و دستگاههای الکترونیکی، امکان اینکه فرزندانمان را به دوران خودمان بازگردانیم وجود ندارد. من خیلی دوست دارم که فرزندانم ، هم از سوی والدین و هم مدارس آموزش ببینند، اما این آموزش باید بر اساس اصول فرهنگی باشد، و کودکان باید بدانند چه کار کنند و چگونه رفتار کنند تا بتوانند از خودشان محافظت نمایند (جلسه چهارم بحث گروهی متمرکز).
گلفام پیشنهاد داد که آگاهی کودکان در مورد دوستی با جنس مخالف باید از طریق روابط خانوادگی و مکالمات روزانه افزایش یابد تا آنها بتوانند جلوی برخی اختلالات که خانوادهها نگران آنها هستند را بگیرند و از خود محافظت کنند (به نظر میرسید اشاره به سوءاستفاده جنسی دارد).
این والدین معتقد بودند که فرزندانشان در تغییر مقطع از دوره ابتدایی به دوره متوسطه تحت تاثیرهمسالان یا همکلاسیهای خود در مورد ایجاد دوستی یا رابطه با جنس مخالف، قرار میگرفتند. از دیدگاه آنها، آموزش سکسوالیته باید سازگار با فرهنگ خانواده و آداب و رسوم باشد، اما حتی در این صورت نیز بطور اجتناب ناپذیری اطلاعات و مهارتهایی را که کودکان از همسالان خود یاد میگیرند، با فرهنگ خانواده مغایر خواهد بود. بنابراین،عدم آموزش سکسوالیته هدفمند به عنوان " یک اشتباه بزرگ" محسوب میشد. با این حال، تغییرات اجتماعی و نیز الگوهای اجتماعی کودکان، والدین را مجبور به پذیرش دوستی با جنس مخالف به عنوان یک واقعیت کرد. چند تن از مادران تاکید کردند که به منظور رویارویی مناسب با این واقعیت آنها باید آماده باشند و مهارت رسیدگی به سکسوالیته فرزندان خود را داشته باشند.
بحث
یافتهها نشان میدهد که دیدگاه مادران در سکوت شکل گرفته و درک شخصیشان از سکسوالیته فرزندان خود نیز بدون تلاش برای کمک گرفتن از منابع بیرونی و مشاوره ساخته شده است. بسیاری از شرکتکنندگانی که در تربیت فرزندان خود از لحاظ جنسی و جنسیتی رویکردی محافظهکارانه پیش میگیرند، فرض میکنند که کودکان از لحاظ جنسی خنثی هستند اما با غریزه علاقمند شدن به جنس مخالف به دنیا آمدهاند. آنها روابط رمانتیک و جنسی بزرگسالان را برای کودکان تنها زمانی که به سن ازدواج رسیده باشند شرح میدهند و سعی میکنند مسائل جنسی را برای فرزندانشان پوشیده نگه دارند. سکوت کردن این مادران دربارهی جهان جنسی، ممکن است رشد روانی-جنسی سالم کودکان را به خطر اندازد (آتینزو، واکر، کامپرو، لامادرید – فیگوئرا و گوتیرز، 2009؛ یونگ، دیردورف، اوزر و لحیف، 2011).
در نهایت، تعداد بسیار کمی از والدین کاملا اعتقاد داشتند که کودکان میتوانند در هر زمان در دوران نوجوانی خود و یا قبل از ازدواج از نظر جنسی فعال باشند. آنها روشنفکرانه امید داشتند فرزندانشان از لحاظ جنسی آگاه باشند. با این حال، برای رسیدن به این منظور، آنها یک استراتژی منفعل داشتند: " آرزوی موفقیت" و امیدوار بودند که مدارس این آموزش را بر عهده بگیرند. چند تن از مادرانی که بیشتر پیشزمینهی مذهبی و محافظهکارانه داشتند، سعی در جلوگیری از عمل جنسی کودکان داشتند. بنا بر باور آنها، با آموزش دادن به کودکان برای پذیرفتن نقشهای جنسیتی خود و اینکه رفتارهای جنسی، اشتباه، شرمآور و گناه هستند ، میتوان فرزندان را از داشتن روابط جنسی دور کرد.
این یافتهها نشان دادند، والدین در ایران کودکان را موجوداتی از نظر جنسی خنثی و پاک دیده و به طور همزمان سکسوالیته در دوران کودکی را آسیب میدانند. اذعان به احتمال درگیری بین این دو موضوع، در داخل خانوادهها و در درون سازمانهای فرهنگی گسترده تر ممکن است درک بهتری از مبانی فرهنگی سکسوالیته در میان مسلمانان ایران را تسهیل کند. این آگاهی میتواند به سیاستگذاران و ارائهدهندگان خدمات سلامت در فراهم کردن آموزش سکسوالیته به صورت رسمی و سازگار با فرهنگ کمک کند.
والدین، به خصوص مادران، به دنبال مدیریت سکسوالیته فرزندان خود از طریق سیاستهای خانواده و یا قوانینی هستند که زندگی جنسی در دوران کودکی را انکار کنند. با این حال، برای کودکان، حتی آنهایی که بسیار خردسال هستند، والدین تنها منبع آموزش درباره سکسوالیته نیستند. علاوه بر این، اطلاعات و معانی را که والدین به کودکان میدهند، همیشه آن گونه که انتظارش را دارند توسط کودکان دریافت نمیشود. ابزاری که این والدین برای مدیریت سکسوالیتها به فرزندانشان ارائه میدهند، ممکن است به اشکال گوناگون در طول دوران کودکی مختل شود.
به طور سنتی، اولویتهای اجتماعی برای زنان ایرانی، تولید مثل، مادری و مراقبت از کودکان فرض شده است که به عنوان یک ایدئولوژی مترنالیستی تعریف شده است (کاشانی - ثابت، 2006). در این مترنالیسم، کاشانی – ثابت ایدئولوژی را مشاهده میکند که "مادرانگی، مراقبت از کودکان و مادر خوب بودن را نه تنها در داخل محدودیتهای خانواده، بلکه با در نظر گرفتن منافع ملی ترویج میدهد" (صفحه 2). این مسئولیتهای مترنالیستی مادران را مستقیما در جایگاه مدیریت (یا اجتناب از) سکسوالیته کودکان قرار میدهد.
پیامدها
نباید فرض شود که یک استاندارد جهانی برای دانش و حقیقت در مورد معنای سکسوالیته وجود دارد. متون مربوط به سکسوالیته و یا معانیای که به سکسوالیته داده شده، جهانی نیستند (مرقاتی خویی،2005)، اما با این وجود" آموزش سکسوالیته" اغلب به صورت یک رویکرد واحد و یکسان تصور میشود. ما بر این باوریم که محتوای آموزش سکسوالیته باید اقتباس و سپس بر مبنای ارزشهای جامعه دیگرباره ارائه شود. با وجود اینکه محتوای آموزش سکسوالیته ممکن است در جوامع مختلف متفاوت باشد، اهداف و نتایج ایدهآل این آموزش در همه جا تقریبا مشابه خواهد بود: توسعه سلامت روانی، محفاظت، و پیشگیری از خطرات مربوط به مسائل جنسی برای کودکان.
به منظور اینکه والدین از اوایل دوران کودکی فرزندانشان آمادگی آموزش سکسوالیته به آنها را داشته باشند، نیاز به آگاهی و اطلاعات درباره این مباحث دارند. افراد حرفهای باید معلمان و والدین را برای درک سکسوالیته کودکان و روند رشد آن، آموزش و تعلیم دهند. موضوعات مرتبط با سکسوالیته را می توان در برنامه درسی آموزش معلمان یا دورههای آموزشی ارتقاء سطح مربیان گنجاند. آموزشی سکسوالیته برای کودکان در مدرسه و برای والدین در خانه باید به صورت برنامهای جامع و از لحاظ فرهنگی مناسب، تدوین کرد. آموزش سکسوالیته جامع(CSE) یک مدل آموزشی رایج است که میتواند توسط سازمانهای مذهبی و گروههای اجتماعی حمایت شود (بونسترا، 2008) و فراتر از موضوع تولید مثل رود. این گونه آموزش، آگاهی جنسی فرد را افزایش میدهد، کودکان را برای کنترل زندگی جنسی خود توانمند میسازد و این امکان را برای آنها فراهم میآورد که در زمان رویارویی با مسائل جنسی، مطابق با ارزشهای خود تصمیمگیری کنند. آموزش سکسوالیته جامع، شامل موضوع گرایش جنسی (به عنوان مثال، همجنسگرایی، دوجنسگرایی) نیز میشود، اما این موضوع به شدت محدود شده است و در ایران نمی تواند به طور قانونی اعمال شود. به نظر میرسد مدل آموزش سکسوالیته جامع، مدل مناسبی برای پیادهسازی اینگونه آموزش در ایران است، تا حدودی به دلیل اینکه گروههای مذهبی میتوانند نقش مهمی را در این خصوص ایفا کنند. در حال حاضر، رهبران مذهبی و آموزش آنها مهمترین منابع آموزش سکسوالیته هستند. روحانیون آشکارا جمعیت جوان را در مورد سکسوالیته در مساجد و یا مدارس آموزش میدهند. آنها به طور کامل مجاز به علنی صحبت کردن و استفاده از موازین اسلامی برای اطلاعرسانی درمورد مسائل مربوط به سکسوالیته هستند. در حال حاضر، این تعالیم به طور عمده بر نداشتن رابطه، مدیریت میل جنسی قبل از ازدواج، و اجتناب از استمناء متمرکز هستند. تشویق جوانان به ازدواج، هدف اصلی از آموزش سکسوالیته ارائه شده توسط سازمانهای مذهبی است.
به طور خلاصه، درک والدین شرکتکننده در این تحقیق از سکسسوالیته کودکان به شدت تحت تاثیر شرایط فرهنگی در ایران معاصر بود. به منظور تدوین یک مدل جامع فرهنگی از آموزش سکسوالیته در بستر ایران، ما نیاز به در نظر گرفتن کدهای فرهنگی و مذهبی در مورد سکسسوالیته داریم. مدلهای موجود از آموزش سکسوالیته که چنین کدهایی را در نظر نگرفتهاند و از قابلیت های بالقوه آنها بهره برده اند به اهداف آموزش سکسوالیته سازمان یافته و فراگیر دست نخواهند یافت .
عفت مرقاتی خویی
مرکز ملی مطالعات اعتیاد ایران (INCAS): موسسه رفتار پرخطر، دانشگاه علوم پزشکی تهران
تهران، ایران
عفت مرقاتی خویی
خانواده و سلامت جنسی بخش بصیر، دانشگاه علوم پزشکی تهران
تهران، ایران
ناریا ابوالقاسمی
دفتر بهداشت کودک، معاونت بهداشتی، وزارت بهداشت،
تهران، ایران
پست الکترونیکی: na_abolghasemi@yahoo.com
توماس جی اسمیت
مرکز عالی دانشگاهی دانشگاه پزشکی کارولینای جنوبی، چارلستون، کارولینای جنوبی، ایالات متحده
این مقاله ترجمه ای است از:
Merghati-Khoei, Effat; Abolghasemi, Nadia; & Smith, Thomas G. (2013). “Children are Sexually Innocent”: Iranian Parents´ Understanding of Children´s Sexuality. In Sexual Behaviour. New York: Springer