اقتصاد سیاسیِ آسیبهای روانی کودکان
مطالعهی موردی در زمینهی تخریبِ خانههای مسکونی در فلسطین
نادره شَلهوب-کیفورکیان
مجلهی فمینیسم و روانشناسی، ٢٠۰۹
ترجمه: پیمان مجیدزاده
انتشار: سايت حق کودکی
ارجاع: شَلهوب-کیفورکیان، نادره. اقتصاد سیاسیِ آسیبهای روانی کودکان: مطالعه موردی در زمینهی تخریب خانههای مسکونی در فلسطین. ترجمهی مجیدزاده، پیمان. سایت حق کودکی (دسامبر ۲۰۱۴)
این مقاله با استفاده از صدای کودکانی که به خانهها و فضاهای امن آنها حمله شده است چنین نتیجه میگیرد که درک آسیبهایِ روانی جاری در مناطق نزاع و کشمکش، نیازمند بررسی دقیق توصیفی است که کودکان از ارتباط همیشه در حال تغییرشان با فضاهای مختلفی مانند آسیبهای روانی، انعطاف پذیری و کنشگری ارائه میکنند.
همچنین گوش سپردن به توصیف کودکان از چگونگی بازسازی پیشینهی فردی و جمعی خود، امکان تئوریزه کردن آسیبهای اجتماعی بر اساس چارچوب های فمینیستی و آزادیخواهانه فراهم میآورد. ما با استفاده از نظریههای مهم و آگاهانه روانشناسی آزادی و فمینیسم، به اهمیت رابطه نزدیک بین تاریخ، فعالیتهای اقتصادی، جهانیسازی و روابط اجتماعی جهانی اشاره میکنیم.
واژگان کلیدی: کودکان، تخریب خانههای مسکونی، فلسطین، جنگ
تعیین جایگاه کودکان در مطالعات مربوط به جنگ و اثرات آن
شمار زیادی از تحقیقات روانشناختی به بررسی اثرات درگیریهای مسلحانه و سیاسی بر کودکان پرداختهاند که از آن جمله میتوان به مطالعات انجام شده در لبنان (مکسود و همکاران وی، ۱۹۹۶)، فلسطین (بیکر، ۱۹۹۰، ۱۹۹۳؛ البدور و همکاران وی، ۱۹۹۷؛ السراج و کوتا، ۲۰۰۵؛ پوناماکی و همکاران وی، ۲۰۰۱)، افریقای جنوبی (داوس، ۱۹۹۰)، موزامبیک (کلیف و نورمحمد، ۱۹۹۳)، عراق (دیرگروف، ۱۹۹۳)، کامبوج (گاربارینو، ۱۹۹۳)، بوسنی (وین و همکاران وی، ۱۹۹۵)، آنگولا (مک اینتایر و ونتورا، ۱۹۹۵)، گواتمالا (میلر، ۱۹۹۶)، و امریکای لاتین (الودی، ۱۹۸۹) اشاره کرد. در این مقاله، تجربیات کودکان از جنگ در [شرایط] رکود اقتصاد سیاسی جهانی را بررسی میکنیم. این تحقیق قصد دارد با بررسی دریافت کودکان از آوارگی، به درکِ پیچیدهی آنها از آسیبهای روانی [ناشی از] درگیریهای نظامی جاری و اشغال سیاسی و همچنین [چگونگی] واکنش آنان به این مسائل دست یابد.
این مقاله با استفاده از صدای کودکانی که به خانهها و فضاهای امن آنها حمله شده است چنین نتیجه میگیرد که درک آسیبهایِ روانی جاری در مناطق نزاع و کشمکش، نیازمند بررسی دقیق توصیفی است که کودکان از ارتباط همیشه در حال تغییرشان با فضاهای مختلفی مانند آسیبهای روانی، انعطاف پذیری و کنشگری ارائه میکنند.
همچنین گوش سپردن به توصیف کودکان از چگونگی بازسازی پیشینهی فردی و جمعی خود، امکان تئوریزه کردن آسیبهای اجتماعی بر اساس چارچوب های فمینیستی و آزادیخواهانه فراهم میآورد. ما با استفاده از نظریههای مهم و آگاهانه روانشناسی آزادی و فمینیسم، به اهمیت رابطه نزدیک بین تاریخ، فعالیتهای اقتصادی، جهانیسازی و روابط اجتماعی جهانی اشاره میکنیم (رجوع شود به بورمن، ۱۹۹۸؛ تیکنر، ۱۹۹۱؛ ویلکینسون، ۱۹۹۷).
گوش سپردن به کودکان: شنیدن صدای آنها، نوشتن داستان زندگی آنها
این تحقیق مبتنی بر مفهومی است که میتوان آن را "ایدئولوژی صدا" نامید (شلهوب-کیفورکیان، ۲۰۰۱، ۲۰۰۳). بر مبنای این ایدئولوژی، نمیتوان بدون گوش سپردن به صدای افرادی که در شرایط جنگ و خشونت زندگی کردهاند، آسیبهای وارده و خشونتهای ساختاری جاری را مطالعه کرد. این روش تحقیق که عبارت است از گوش سپردن به صداهای کمتر شنیده شده و گزارشدهی سیستماتیک آنها، مبتنی بر فرد، و حساس به [نظر] افرادی است که تجسم تعارضات فرهنگی و اقتصادی-سیاسی هستند (نارایان، ۱۹۹۷). این مقاله شامل داستانهایی از شرکت کنندگان است که وضعیت سیاسی و جهانیای که آنها را احاطه کرده است را منعکس میکند.
داستانهای تحلیلشده پیشِ رو از طریق [روش تحقیق] "گروههای کانونی" با کودکان و در محیطهای زندگی روزمرهشان مانند محلهها، مدارس یا خانههایشان واقع در نوار غزه، گردآوری شده است. شش گروه کانونی شامل ۹۱ کودک ۱۰ تا ۱۸ ساله (۴۸ دختر و ۴۳ پسر) از ژوئن تا سپتامبر ۲۰۰۶ مورد مطالعه قرار گرفتند. جلسات این گروهها توسط سه مددکار اجتماعی محلی (دو زن و یک مرد) به زبان عربی برگزار شد. هر سه آنها در جامعه شناخته شده بودند و می توانستند با جلب نظر مساعد والدین و یا مسئولین مدرسه، کودکان را انتخاب کرده و با آنها کار کنند. نقل قولها به صورت کلمه به کلمه و بر اساس موضوعات مشخص شده در تحلیل موضوعی از یادداشتها استخراج شده اند (برام و کلارک، ۲۰۰۶). اینگونه گروههای کانونی به کودکان اجازه میدهند تا درد و رنج خود را به اشتراک گذاشته و داستانشان را در محیط زندگی خود روایت کنند، در عین حال درباره دشواریهای دیگران آموخته، رنجها و مشکلات آنان را دریابند، روش خود برای مبارزه با سختیها را بیان کنند و حتی برای فعالیتهای حمایتی در آینده برنامهریزی کنند.
ما با استفاده از صدای کودکان می خواهیم: (۱) تأثیر از دست دادن خانه و کاشانه را ثبت کنیم؛ (۲) واکنشهای متغیر، پیچیده، متعدد و تکانشی آنان را به این مسئله دریابیم؛ و (۳) کودکان فلسطینی به ویژه دختران را بدون دیگریسازی از آنها به حیطه تحقیقات انجام شده درباره جوانان، وارد کنیم.
صدای فلسطینیان: از زبان خود آنان
صَلوا، ۱۶ ساله، درد و رنج مداوم خود را در جریان حملات توپخانهای اسرائیل به رَفَح شرح میدهد. به گفتهی او:
هر روز که از خواب بیدار میشوم باز میبینم که هنوز هم تحت سلطه قدرتهای ظالم هستیم -اشغال سرزمین از بردهداری هم بدتر است. میبینم که پدرم هنوز در خانه است و نمیتواند شغلی پیدا کند؛ مادرم هنوز کار میکند تا با درآمد اندکش ما را یاری کند؛ برادرم خانه نیست، او را به زندانهای صهیونیستی برده اند؛ من و خواهران و برادرانم هنوز نمی توانیم حتی رویای آینده ای بهتری را داشته باشیم... همه آنچه من میخواهم رهایی از این بردگی است... .
زنان جوان، بسیار هوشیار و به [نقش] اقتصاد سیاسی جهانی و کارکرد آن در زندگی روزانه خود آگاه بودند. اَحلام توضیح میدهد که "آنها" چگونه "حق فلسطینیان برای داشتن یک زندگی امن را انکار میکنند". دختران و پسران با سؤالاتی از این قبیل، خستگی و دلزدگی خود را نشان میدادند: "آیا ما انسان نیستیم؟"؛ "آیا ما مثل هر کودک دیگری در جهان، حق زندگی در صلح و آرامش را نداریم؟"؛ "چرا احساسات و آسیبهای روانی کودکان یهودی در نظر گرفته می شود اما احساسات ما فراموش می شود؟"؛ "چرا ما آیندهای نداریم؟"؛ "چرا تمام جهان حق ما را برای زندگی کردن نادیده میگیرد؟"؛ و "ما حیوان نیستیم". احساس محرومیت، طرد جهانی و به حاشیه رانده شدن در صحبتهای آنها آشکار بود.
نوجوانان بزرگتر، بر این امر تأکید میکردند که جهان حقشان را برای زندگی در صلح و آرامش نادیده میگیرد- و آنها از حق "زندگی معمولی" برخوردار نیستند- و همچنین میگفتند که جهان، آنها را به دلیل فلسطینی بودن "مجرم میداند". فاطمه چنین میگوید:
من به مقاومت ادامه خواهم داد، اما آنچه مرا بیش از همه آزار میدهد این است که با وجود محرومیتهای روزانه، ترس مدام، و آسیبهای روانی هرروزه ناشی از آنکه نمیدانیم آیا فردا هم زنده خواهیم بود یا نه، چه کسی فردا کشته خواهد شد، مراسم تدفین بعدی مربوط به کیست، چه وقت قرار است موشکهای اسرائیل اتومبیلی را هدف قرار دهند، آیا خانهای خواهیم داشت یا قدرتهای اشغالگر آن را ویران خواهند کرد، آیا پدران و مادران، مدارس، دوستان، همسایگان، و بیمارستانهای خود را خواهیم داشت یا نه... اما خوب میدانیم که صهیونیستها ما را تروریست میخوانند و جهان ما را جنایتکار میداند. در نتیجه حالا... ما جنایتکاریم. آنهایی که فراخوان صلح و دموکراسی میدهند، ما را جنایتکار خطاب میکنند... شما به من بگویید چگونه در این شرایط میتوانم طلب عدالت کنم؟ چگونه یک جنایتکار میتواند طلب عدالت کند؟ چگونه یک زن فلسطینی میتواند طلب عدالت کند؟
توانایی فاطمه در صحبت کردن از مفاهیم عمیق توانمندسازی و یأس نشان دهنده هویت چندگانه این دختر ۱۷ساله است (فاین و سیرین، ۲۰۰۷). زندگی او پیوندی است بین هویت وی به عنوان یک قربانی و هویت دیگر وی به عنوان یک بازمانده و مبارز که قصد تسلیم ندارد. احساس نومیدی و بیپناهی در وی همراه با این انتخاب است که هرگز نباید امید را از دست دهد. این چندگانگیِ وی را میتوان در توانایی او برای داشتن دو ادراک متفاوت از خویشتن در یک زمان خاص دریافت: خویشتن به عنوان یک قربانی و خویشتن به عنوان یک مبارز. تجربیات فاطمه در میانهی یک درگیری خشونتآمیز ما را متوجه چالشهای پیش روی کودکانی میکند که با احساسات به هم پیوستهی کنشگری و [در عین حال] ناتوانی، میان خشونت داخلی و درگیری جهانی زندگی میکنند.
تلاش برای [کسب] قدرت در عین بیپناهیِ کامل را میتوان در صحبتهای هیدایا، ۱۱ ساله، نیز مشاهده کرد:
چگونه جهان میتواند در صلح و آرامش باشد در حالی که ما هر روز رنج میکشیم؟ مطمئنم آنها بهای گزافی پرداخت خواهند کرد. هر بار که آنها درباره مقاومت ما میشنوند احساس ضعف میکنند. باور دارم که من، هیدایا، یک زن معمولی، از همه آنها قویترم، در غیر این صورت چرا باید تانکها، هواپیماهای بدون سرنشین و ماشینهایشان را برای کشتن من بفرستند. آنها از یک کودک فلسطینی میترسند، و به همین دلیل ما باید قوی باشیم، همدیگر را دوست داشته باشیم، نیازمندان را یاری و حمایت کنیم و درس بخوانیم. آنها از افراد تحصیلکرده ای که به زبان انگلیسی صحبت کرده و میتوانند جهان را در جریان جنایتهایشان قرار دهند میترسند.
این زندگی چندگانهای که کودکان توضیح دادهاند به معنای مقاومت کردن در عین ترس از حملات، بمبارانها، تانک ها، موشکها و تلاشهای اسرائیل برای ویران کردن خانههای آنها است. آنها همچنین امید دارند که تمام این اتفاقات تمام شود. کودکان تأکید دارند که فلسطینیان به طور پیوسته مجبور به ترک خانه و سرزمین خود میشوند. آنها بیان میکنند که آوارگیهای مداوم، آنها را بسیار مضطرب، غمگین و عصبانی کرده است. ثمر، دختری ۱۳ ساله، چنین میگوید: "من مقهور شدن و ترس را احساس کردم و به خاطر اتفاقی که برای خانهمان افتاد غمگین بودم". داستانهای کودکان نشان میدهد که تخریب خانههای مسکونی گسترده بوده و بسیاری از خانوادهها (همراه با فرزندانشان) آواره خیابان شدهاند. آنها توضیح دادند که تنها مکان امنی که که آوارگان بسیاری را در خود جای میدهد مدارس هستند. از متن: روایتهای کودکان نشان میدهد که تخریب خانههای مسکونی گسترده بوده و بسیاری از خانوادهها (همراه با فرزندانشان) آواره خیابان شدهاند. آنها توضیح دادند تنها مکان امنی که آوارگان بسیاری را در خود جای میدهد مدارس هستند. هَنین، دختری ۱۳ ساله اشاره میکند که در یک مدرسه زندگی میکنند "زیرا ما خانه ای نداریم … یهودیان خانههای ما را ویران کردند، آنها خانههای ما را خراب کردند". سلیمان ۱۲ ساله از اینکه ناچارهستند در یک مدرسه زندگی کنند بسیار ناراحت است. او چنین میگوید: "ما میخواهیم مدارس فقط محل یادگیری باشند، نه محل زندگی، فقط محل آموزش".
وقتی از کودکان درمورد دردناکترین اتفاقی که برایشان افتاده است پرسیدیم همهی آنها دربارهی از دست دادن خانههایشان و آواره شدن در محلهی خود صحبت کردند. این آوارگی داخلی برای آنها یک "رنج مضاعف" بود؛ رنج از اثرات اشغال نظامی و خشونتهایی که سبب از دست دادن خانههایشان شده است و عواقب اجتماعی این آوارگی که آنها را تبدیل به افرادی آسیب پذیر در جامعه خود کرده است. این درد و رنج با احساس مقهورشدگی، نومیدی و ستمدیدگی همراه بود. سلیمان ۱۴ ساله چنین توضیح میدهد:
من خواب های زیادی درباره یهودیان می بینم -خواب می بینم که به ما حمله میکنند تا ما را در هم شکسته و از سرزمینمان بیرون کنند. از آنها میخواهم که بروند و جای دیگری را اشغال کنند. سرزمین ما از سال ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۶ اشغال بوده است؛ کاری که آنها با ما میکنند گناه است.
دختران عقیده دارند که از دست دادن خانه و سرزمین برای زنان و دختران سختتر است. نَوال ۱۳ ساله توضیح میدهد که "ما دختران رنج بیشتری میکشیم... دختری که خانه نداشته باشد مثل این است که جلو مردم برهنه باشد". در همین گروه، اَسما ۱۴ ساله چنین پاسخ میدهد:
بله، وقتی آنها خانه ما را ویران کردند احساس کردم برهنه اما قویتر از برادرانم هستم. من هم مانند آنها بسیار عصبانی بودم، اما با قدرت زیادی حرف میزدم. در ویرانههای خانه زندگی میکردم... اما همه ما خانه خود را به خاطر بمباران از دست دادهایم...
کودکان کم سن و سالتر که خانه خود را از دست داده بودند سعی میکردند فعالیتهای روزانه خود را به صورت عادی انجام دهند. این واکنشِ آنها به [بحرانِ] از دست دادن خانههایشان بود آنها به اهمیت بازی کردن، لذت بردن از زمان، بودن با همسالان خود، و تلاش برای عادی کردن شرایط اشاره کردند (مارتین-بارو، ۱۹۹۶). بسیاری از آنها بیان کردند که معطوف کردن انرژیشان به بازی با دیگران و کمک کردن به آنها باعث شده است که با مشکلات کنار بیایند.
کودکان بزرگتر، تداوم تاریخی گرفتاری خود را مانند مخلوقات "ناخواسته" و آوارهای که در "تبعید" زندگی میکنند توصیف کردهاند. [این کودکان] به تاریخ فلسطین هم به عنوان منبع قدرتی که مقاومت و پایداری آنها را تقویت میکند و هم آسیبپذیریشان را شدت میبخشد، استناد میکنند. از دید بسیاری از آنان از دست دادن خانه سبب بروز احساسات متناقض قدرت و نومیدی شده است-احساساتی که از یک سو شرکت کنندگان را به سخن وا میدارد و از سوی دیگر سبب میشود که درباره احساسات تلخ خود سکوت کنند. در یکی از گروههای کانونی، مانال ۱۴ ساله در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود چنین گفت:
حتی نمیتوانم کلماتی را پیدا کنم که توصیف کنند از دست دادن خانه و نظاره کردن تکههای سنگ و آوار چقدر سخت است. اما این مشاهدات مرا ترغیب به درس خواندن کرد تا همه دوستان و خانوادههایی که خانه خود را از دست دادهاند را یاری کنم. تمام محله به کمک ما آمدند. مادرم میگفت با این که همهی ما بسیار فقیر هستیم، اما مردم بسیار مهربان هستند. بعضی از آنها کتابهای گمشدهامام را به من دادند، بعضی به ما غذا دادند، بعضی به من لباسهای نو دادند، و حتی معلمم نیز مرا کمک کرد. او اجازه داد به خانهاش بروم، و اکنون او همراه با فرزندان خودش به من هم درس میدهد.
گفتههای مانال، در صحبت های دیگر مصاحبهشوندگان نیز تکرار شد. آنها هم گاهی از احساس افسردگی، اندوه، عصبانیت و نومیدی سخن گفته و گاهی نیز بیان میکردند تنها افرادی هستند که قدرت ادامه مقاومت را دارند. به گفته نادیا: "با عشق به مردم، تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که ادامه دهیم، بخوانیم، بخندیم، و شعر و داستان کوتاه بنویسیم... من پس از این که خانه خود را از دست دادم شاعر شدم. مثل این بود که خانه ام را دوباره با شعر ساختم".
اندیشیدن به سخنان این کودکان
هدف ما در این تحقیق ایجاد چارچوبی بود برای بررسی روایتهای کودکانی که از اثرات مخرب ویرانی خانههایشان جان به در برده و در اثر تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی با آسیبهای روانی فراوانی روبهرو شده اند. روش کار گروههای کانونی و تحلیل موضوعی کیفی و تفسیری روایتها، ما را قادر ساخت تا "زندگی چندگانه" کودکان فلسطینی را بررسی کرده و اقدامات نوآورانه، هراسان، درگیرشونده، فعالانه، و عقبنشینی آنها را در پیوند با نیروهای متناقض سیاسی، اجتماعی و روانشناختی درک کنیم.
با اینکه بسیاری از محققان به اثرات تعارضات سیاسی بر کودکان و جوانان پرداختهاند، اما در این خصوص همنظر نیستند که چگونه باید سؤالات، مشکلات و راه حلها را تنظیم کرد. نظریههای فمینیستی و روانشناسی آزادی به رابطه نزدیک بین تاریخ، فعالیتهای اقتصادی، جهانیسازی، روابط اجتماعی جهانی و انواع جدیدی از سیاست اشاره میکنند که حیطه تأثیر آنها فراتر از مرزهای ملی است. مارتین-بارو (۱۹۹۶: ۳۰) چنین شرح میدهد:
نبرد دشوار برای برآوردن نیازهای اصلی زندگی روزمره سبب میشود که عموم مردم در زمان و مکان حاضر بدون [هیچ] گذشته و آیندهای، متوقف شوند-یعنی همواره از لحاظ روانشناختی در موقعیت فعلی بمانند. علاوه بر این، گفتمان غالب، واقعیتی ظاهرأ طبیعی و غیرتاریخی را تقویت کرده و آن را به گونهای مطرح میکند که بدون هیچ پرسشی پذیرفته شود.
وی عقیده دارد که بازیابی حافظهی تاریخی، مبتنی بر بازسازی مدلهای مختلف تعیین هویت است که میتوانند گروههای به حاشیه رانده شده را به رهایی و رضایتمندی برسانند. استفاده از این روش پیشنهادی به کودکانی که در اثر ترس و آسیب روانی سکوت اختیار کرده بودند اجازه داد تا سخن گفته و مشکلات خود را به زبان آورند. در واقع سخنان، نوشتهها و مقاومت دیگر کودکان پیش از هر مداخله دیگری آنها را ترغیب به سخن گفتن کرد. کودکان فلسطینی با مطرح کردن پرسش، بیان مشکلات و پیشنهاد راههای جدیدی برای مواجهه با مشکلات، مانند شعر گفتن و حمایت از دیگران، توانستند روشهای خاص خود را برای بهبود وضعیت خویش در حین روایت اتفاقات گذشته ارائه کنند.
مفاهیم جنسیتی، نژادی و طبقاتی از دست دادن خانه -چنان که در این تحقیق بیان شده است- نشان میدهد که در شرایط تحریمهای اقتصادی، جنبش های محدود شده، قانونی شدن بوروکراسیهای نظامی و مراقبت نظامی فعال از مرزها، کودکان بیش از پیش به حاشیه رانده می شوند. داستانهای کودکان نشان داد که قدرتمردان با استفاده از ابزارهای سیاسی و اقتصادی، موجبات نابرابری ساختاری را فراهم آوردهاند. چه بپذیریم و چه نپذیریم، این روایتها ارتباط بین آسیبهای روانی شخصی افراد ساکن در مناطق جنگی و جهان را بیش از پیش آشکار کردند. به گفته یانگز (۱۹۹۹) روابط اقتصادی و سیاسی تنها بر جنبه عمومی یا خصوصی زندگی افراد تأثیر نمی گذارند، بلکه تمام آن را تحت تاثیر قرار میدهند.
روانشناسان میتوانند با تکیه بر تحلیل جنسیتی آسیب روانی و خاطرات (براون، ۱۹۹۵؛ فلدمن و لاب، ۱۹۹۲؛ لایکس، ۲۰۰۰) با مفاهیم مکان، جنسیت و قدرت و ارتباط آنها با آسیب روانی و محرومیت، تعاملی انتقادی برقرار کنند. تحلیل جنسیتی مفهوم بیخانمانی نشان میدهد که باید تاثیر عمیق زندگی چندگانه را بیش از پیش تحلیل کنیم (فاین و سیرین، ۲۰۰۷). هنگامی که خانه یک فرد ویران می شود، خویشتن ، هویت و تجربیات آسیبشناختی وی در هم آمیخته و ساختار روانشناختی جدیدی را پدید میآورند که همان زندگی چندگانه است. زندگی چندگانه، دو پاره شدن بین از دست دادن فیزیکی خانه و اثرات آسیبشناختی آن، و بازسازی خانه ویران شده با تکیه بر نیروی امید جمعی است. زندگی چندگانه یعنی زیستن در ترکیبی از مرگ و زندگی، پذیرفتن واقعیت خسارتهای مداوم و آن تاریخی که بیعدالتی را نپذیرفته و تلاش میکند تا آیندهای بهتر را شکل دهد.
در حین آنکه دختران بر جنبشهای عدالتخواهانه و تاریخ خود تکیه کردهاند، احساس برهنگی در آنها و توانایی داشتن یک زندگی چندگانه، نشان دهنده پیچیدگی محیط نظامی، قدرتها، ترسها و مخاطرات پیش روی آنان است. چنین زندگی چندگانهای، نیاز به انعطاف بیشتر در روش، نظریه و اخلاقیات در تحلیل اقتصاد سیاسیِ این آسیب روانی را طلب می کند. لازم است که به سخنان کودکان بیشتر گوش بسپریم تا دریابیم که چگونه بخشهای مختلف زندگی و روح و روان آنها از یکدیگر تفکیک شده، دوباره به هم پیوند یافته، به گونهای خیالپردازانه با هم ترکیب شده، ارتباط تاریخی یافته، و تغییر شکل پیدا کرده است؛ چگونه سیاست منطقهای و جهانی به روح و روان آنها رسوخ کرده و آن را تکان داده و بخش بخش کرده است؛ و نیز چگونه کودکان در کنار هم میکوشند تا جسم و روح خود را بار دیگر به هم پیوند زنند.
عنوان و منبع مقاله به زبان اصلی:
The Political Economy of Children’s Trauma: A Case Study of House Demolition in Palestine
Feminism & Psychology © 2009 SAGE (Los Angeles, London, New Delhi, Singapore and Washington DC) http://fap.sagepub.com, Vol. 19(3): 335–342; 0959-3535